چهارشنبه، اسفند ۰۸، ۱۳۸۶

ماتیلده اروتیا


ماتیلده اوروتیا
زنی که خالق زیباترین عاشقانه های دنیای شعر توسط بزرگترین شاعر
بزرگ و مردمگرای قرن بیستم پابلو نرودا گردید و مفهوم عشق را در اوجی دیگر به نظاره آیندگان نهاد


به خاطر داری
در زمستان
روزی که به جزیره رسیدیم؟
...
تاک های رونده
در گذر ما
به نجوا در آمدند
و برگ های تیره بر سر راهمان ریختند
تو نیز برگ کوچکی بودی
لرزان بر سینه ام
باد زندگی تو را آن جا آورده بود.
************
باد اسب است:
گوش کن چگونه می تازد
از میان دریا، میان آسمان
... گوش کن
چگونه دنیا را زیر سم دارد
برای بردن من
مرا در میان بازوانت پنهان کن
...

در کشور من کوهی است
در سرزمین من رودخانه ای است
با من بیا
شب از کوه بالا می رود
گرسنگی با رودخانه سرازیر می شود
با من بیا
آنان که رنج می برند کیانند؟
نمی دانم، اما مردم من اند
با من بیا
... به من می گویند «مردم تو،
مردم شوربخت تو
میان کوه و رود
با اندوه و گرسنگی
نمی خواهند تنها پیکار کنند
آنان در انتظار تو اند
...
اگر فراموشم کنی
می خواهم بدانی این را که اگر از پنجره به ماه بلورین
شاخه ی سرخ
پاییز کند گذر بنگرم
در کنار آتش
دست بر خاکستر نرم
بر تن پر چروک هیزم سوخته زنم
همه چیز مرا به سوی تو می آورد
گویی هر چه هست رایحه، روشنی، رنگ
قایق های خردی اند
راهی جزیره های تو
که چشم به راه من اند.
اینک اگر اندک اندک
دوستم نداشته باشی
من نیز تو را از دل می برم
اندک اندک
اگر یک باره فراموشم کنی
در پی من نگرد
زیرا پیش از تو
فراموشت کرده ام
اگر طوفان بیرق هایی که از میان
زندگی ام می گذرد
بیهوده و دیوانه بخوانی
و سر آن داشته باشی
که مرا در ساحل قلبم
آن جا که ریشه در آن دوانده ام
رها کنی
به یاد داشته باش
یک روز در لحظه ای دست هایم را بلند خواهم کرد
ریشه هایم را
به دوش خواهم کشید
در جستجوی زمینی دیگر.
اما اگر روزی ساعتی احساس کنی
که حلاوت جاودانی ات را برای من ساخته اند
اگر روزی گلی بر لبانت بروید
در جستجوی من
آه عشق من
زیبای خود من
در من
تمام شعله ها زبانه خواهد کشید
زیرا در درونم
نه چیزی فسرده است
و نه چیزی خاموش شده
عشق من حیات از عشق تو می گیرد، محبوبم
و تا روزی که تو زنده ای
در دستان تو خواهد بود
بی این که از عشق تو جدا شود
.

خنده ی تو
نان را از من بگیر اگر می خواهی
هوا را از من بگیر
اما خنده ات را نه
گل سرخ را از من مگیر
سوسنی را که می کاری
و آبی را که به ناگاه از شادی تو سریز می کند
موج ناگهانی از نقره که در تو می زاید
از پس نبردی سخت باز می گردم
با چشمانی خسته که دنیا را دیده است
بی هیچ دگر گونی
اما خنده ات که رها می شود
و پرواز کنان در آسمان مرا می جوید
تمامی درهای زندگی را به رویم می گشاید
عشق من
خنده ی تو در تاریک ترین لحظه ها می شکفد
و اگر دیدی به ناگاه
خون من در سنگفرش خیابان جاری است
بخند
زیرا خنده ی تو برای دستان من
شمشیری است آخته
خنده ی تو در پاییز
در کناره ی دریا
موج کف آلود را باید برفرازد
و در بهاران عشق
من خنده ات را می خواهم
چون گلی که در انتظارش بودم
گل آبی
گل سرخ کشورم که مرا می خواند
بخند بر شب
بر روز
بر ماه
بخند بر پیچ آپیچ خیابان های جزیره
بر این پسر بچه ی کمرو که دوستت دارد
اما
آن گاه که چشم می گشایم و می بندم
آن گاه که پاهایم می روند و باز می گردند
نان را
هوا را
روشنی را
بهار را
از من بگیر
اما خنده ات را هرگز
تا چشم از دنیا ببندم!


در تو زمین را...
خرد گل سرخ
سرخ گل خرد
گاه خرد و برهنه
چنانی که گویی
در یک دست من جای نمی گیری
تا تو را در میان دو انگشت
به دهان برم
اما به ناگهان پایت
پایم را لمس می کند
و دهانم لبانت را
تو بزرگ می شوی
شانه هایت چون دو تپه قد می افرازند
سینه هایت بر سینه ام سرگر دانند
و بازویم به دشواری
بر گرد کمر هلال گونه ات می پیچد
خود را در عشق چون آب دریا رها کرده ایم
چشمان فراخ آسمان را به دشواری می توان سنجید
و بر دهانت خم می شوم
تا بوسه بر آن زنم
!

امروز روزی بود چون جامی لبریز
امروز روزی بود چون موجی سترگ
امروز روزی بود چون پهنای زمین
امروز دریای طوفانی
ما را به بوسه ای بلند کرد
چنان بلند
که با آذرخشی
لرزیدیم و گره خورده در هم
فرودمان آورد
بی این که از هم جدامان کند
امروز تن مان فراخ شد
تا لبه های جهان گسترد
و ذوب شد
تک قطره ای شد از نور
با شهاب
میان تو و من دری تازه گشوده شد
و کسی هنوز بی چهره
آن جا در انتظارمان
دستان تو
دستانت آن گاه که می گشایی شان
پرواز کنان چه به سویم می آورند
چرا ایستاده اند به ناگاه در دهانم
چرا می شناسم شان
چنان که گویی پیش این لمس شان کرده ام
پیش از این نیز بوده اند
و بر پیشانی و کمرم گذشته اند
نرمی دستانت از فراز زمان
فراز دریاها و دورها، فراز بهاران
پرواز کنان سر رسیدند
و زمانی که بر سینه ام نهادی شان
شناختم آن دو بال زرین کبوتر را
آن خاک رس را
آن گندم را
تمامی سال های زندگی
در پی آن ها همه سو رفتم
از پله ها بالا رفتم
از خیابان ها گذشتم
قطارها بردندم
آب ها بردندم
و در پوست انگور گویی تو را لمس کردم
جنگل ناگاه تن تو را برایم آورد
و بادام نرمی رازناک تو را
در گوشم خواند
تا آن که دستان تو
بر سینه ام گره خوردند
و در آن جا چونان دو بال
سفر خود را به پایان بردند

باد در جزیره
باد اسب است
گوش کن چگونه می تازد از میان دریا
از میان آسمان
می خواهد مرا با خود ببرد
گوش کن چگونه دنیا را به زیر سم دارد
برای بردن من
مرا در میان بازوانت پنهان کن
تنها یک امشب
آن گاه که باران دهان های بی شمارش را
به سینه ی دریا و زمین می شکند
گوش کن چگونه باد چهار نعل می تازد
برای بردن من
با پیشانی ات بر پیشانی ام
با دهانت بر دهانم
تن مان گره خرده
بر عشقی که ما را سر می کشد
بگذار باد بگذرد و مرا با خود ببرد
بگذار باد بگذرد با تاجی از کف دریا
بگذار مرا بخواند و مرا بجوید
زمانی که آرام آرام فرو می روم
در چشمان درشت تو
و تنها یک امشب در آن ها آرام می گیرم
عشق من


آرامشگاه پابلو نرودا و ماتیلده در کنار اقیانوس و موجهائی که نرودا شعرهایش را می سرود
* Matilde Urrutia

ماتیلده اروتیا همسر پابلو نرودابه هنگامی که در پنجم ژانویه ۱۹۸۵ دیده از جهان فرو می بست فریاد بر آورد "خوشحالم ! میروم که سرانجام به پابلوی خود به پیوندم

پنجشنبه، اسفند ۰۲، ۱۳۸۶

در ایران چه خبر است و پدیده فحشا



در ایران چه خبر است
و پدیده فحشا
آمار مربوط به سه سال قبل
تعداد مبتلايان به ايدز 70 تا 80 هزار نفر -شمار معتادان تزريقی: 400 هزار نفر -تعداد کل جمعيت درگير با معضل اعتياد در ايران: 20 ميليون نفر -ميزان مرگ و مير در ميان معتادان: هر دو ساعت يک نفر -نسبت رشد اعتياد به مواد مخدر نسبت به رشد جمعيت: 3 به يک -جايگاه ايران در سطح دنيا از نظر تعداد معتادان: مقام اول -تعداد معتادان تهران: 137 هزار - شمار افراد مبتلا به بيماری مزمن روانی 21 درصد - جايگاه از نظر شاخص های سلامت در سطح جهانی 106 - شمار مدارس دوشيفته 34 درصد کل مدارس کشور - تعداد دانش آموزان محروم از عدالت آموزشی 9 ميليون نفر - تعداد کلاس های درس مخروبه درسراسر ايران:123 هزار - تعداد کل بيسوادان: 8 ميليون نفر - درصد کودکان دچار کوتاهی قد و کمی وزن: ‪ ۴/۷درصد كودكان زير شش سال كشور - درصد کاهش عمومی قد ايرانيان در اثر فقر حركتي، عدم وجود محرك‌هاى رشدي، كمبود فضاهاى ورزشى در محيط هاى آموزشى و گرانى موادغذايى, حداقل: ‌‌٤/٣ سانتي‌متر - جمعيت زير خط فقر: 13 ميليون نفر - جمعيت زير خط فقر مطلق: 8 ميليون نفر - جمعيت آسيب پذير: 15 ميليون نفر - شمار حاشيه نشينان: 6 ميليون نفر - جايگاه آسيب پذيری در سطح دنيا: هفتم - جايگاه از نظر خسارت ناشى از حوادث در دنيا: مقام اول - شمار بيکاران: 10 ميليون نفر - تعداد کارگرانی که حقوق معوقه دارند: يک چهارم کل نيروی کار کشور - تعداد کارگران اخراج شده از اول سال جاری تاکنون: 150 هزار نفر - تعداد واحدهای توليدی بحران زده در سال جاری: 400 واحد - رتبه جهانی از نظر تعداد زندانيان از بين 140 کشور جهان: 20 - تعداد زندانيان کل کشور: 135 هزار (تعداد زندانيان در ژاپن با دو برابر جمعيت ايران نصف ايران است) - تعداد قربانيان در اثر انفجار مين های جنگ با عراق: هر روز يک نفر - تعداد کشته شده گان حوادث جاده ای در ازای هر پنج ميليون خودرو: 77 هزار نفر - ميزان قاچاق سالانه کالا به داخل کشور 11 ميليون دلار - ميزان تقريبی واردات کالا در سال گذشته حدود 40 ميليارد دلار - ميزان ذخاير غذايی انبار شده در انبارها و سيلوها (طبق آمار معاون وزير بازرگانی در 24 مهرامسال ) شش ماه - ميزان بدهی خارجی ايران: 24 ميليارد دلار
http://www.roshangari.net/as/ds.cgi?art=20061017185419.html

پديده فحشا در ايران طي يك قرن ”

انجمن دفاع از حقوق زنان در ايران
anjomanzananazadeh@yahoo.com
خاتمه دادن به پدیدۀ فحشا در شرایط کنونی امکان پذیر نیست، اما در یک نظام دمکراتیک با اتکا به عدالت اجتماعی و یک برنامه ریزی تربیتی و فرهنگی گسترده می توان از گسترش آن جلوگیری و حتی آن را محدود کرد و گروه کثیری از این زنان بویژه کودکان و نوجوانان را به آغوش خانواده و جامعه باز گرداند. ضرب المثلی قدیمی در مورد فحشا وجود دارد بدین مضمون که (فحشا قدیمی ترین شغل جهان است) اما مضمون این ضرب المثل از قضاوتی عادلانه و منصفانه برخوردار نیست زیرا این قدیمی ترین شغل جهان خود معلول قدیمی ترین درد و مشکل بشری یعنی فقر و احتیاج و همچنین نظام مردسالاری است. حال نظري بيفكنيم به سابقه اين پديده ،
قبل از انقلاب ضد سلطنتي :
در اواخر دوره قاجار در شهر تهران در محله ای به نام قجرها زنان به حرفه تن فروشی اشتغال داشته اند، بعدها در سال 1298 شمسی شخصی به نام زال محمد محله‌ای را در جنوب غربی تهران در نزدیکی دروازه قزوین احداث کرد این محله که در خارج از محدودۀ شهر تهران قرار داشت به‌نام شهر نو نامیده شد. بعدها که شهر تهران گسترش یافت و این محله در محدودۀ شهر قرار گرفت، در سال 1333 به دستور زاهدی نخست وزیر وقت دیواری به دور آن ساخته شد که پس از آن قلعه زاهدی و اختصاراً قلعه نامیده میشد. این محله که محله‌ای منحصر بفرد بود بدیهی است که از روابط و مناسبات و مسائل و مشکلات منحصر بفرد و ویژه‌ای نیز برخوردار بود.
روابط و مناسبات قلعه شهر نو و نحوه ورود زنان به قلعه به این شکل بوده است که زن داوطلب کار در قلعه ابتدا به شهرداری منطقه مراجعه کرده و با ارائه طلاق نامه کارت اشتغال بکار در این محله را دریافت می‌کرده و پس از تأیید کلانتری ناحیه، کار زن در قلعه آغاز می گردید، اما این شکل ظاهری و تشریفاتی این مرحله بوده است، در واقع زنان و مردان واسطه‌ای که در این کار تجربه و تبحر داشتند زنان بیکار و نیازمند و بدون سرپرست را در محلات فـقیر نشین شناسائی کرده و سپس با وعده زندگی مرفه و آینده ای بهتر آنانرا به اشتغال در قلعه تشویق می کردند، زنان در بدو ورود به قلعه نخست تحت تسلط یکی از باندهای مستقر در قلعه قرار می گرفتند و سپس مردی را بعنوان سرپرست او تعیین می کردند، این مرد از آن پس مالک جان و مال او بود و بیشترین میزان دسترنج او را تصاحب می کرد، این مردان همگی دارای سابقه شرارت، چاقو کشی، تبهکاری و زندان بودند، اسارت، استعمار و بهرکشی زنان توسط این گونه باندهای تبهکار فـقط با مناسبات برده داری قابل مقایسه بود، این گونه باندها برای اینکه زنان قصد فرار نداشته و یا به بهانه های مختلف از جمله بیماری کم کاری نکنند با توسل به سه شیوه، ارعاب و تهدید و یا گرفتن چک و سفته از آنان و یا آلوده کردن آنان بدام اعتیاد آنان را مجبور می کردند تا زمانی که از جوانی و تندرستی بهره مندند همچنان بکار ادامه دهند، اما از سویی دیگر زنان ساکن قلعه که از دردهای مشترکی رنج می بردند و همگی تحت سلطه و ستم باندهای تبهکار بودند نسبت به یکدیگر احساس همدردی داشته و در حد توان خود به یکدیگر یاری می رساندند . به زنانی که به علت پیری و یا بیماری توان کاری را از دست می دادند کمک های مالی می کردند زندگی زنان در این محله توأم با درد و رنج و ترس و بیماری بود که به پاره ای از آنها اشاره می کنیم.
1 ـ اغلب این زنان به بیماری آمیزشی مبتلا می شدند بویژه اينکه در سالهای قبل از دهه 40 که بیماری مرگ زای سفلیس ريشه کن نشده بود تعدادی از این زنان بر اثر ابتلا به این بیماری پس از تحمّل دردهای طاقت فرسا در عنفـوان جوانی به کام مرگ های زودرس کشیده می شدند وعلاوه بر آن به دليل كمبود محبت به اعتياد و الكل معتاد شده و دچار پيري زودرس ميشدند. طوري كه فقط تاسن 30سالگي ميتوانستند به كار ادامه بدهند و بعد مانند زباله اي به وسيله مالكان خود دور انداخته ميشدند اين در شرايطي بود كه هيچكدام از خانواده هاي آنان ، حاضر به قبول اين زنان نگونبخت نبودند و بعضا نيز آنان را به قتل ميرساندند.
2 ـ یکی دیگر از رنج های آنان کتک خوردنهای همیشگی از مردانی بود که بر زندگی انان تسلط داشتند و صاحب جان و مال آنان بودند، این تعرضها گاهی منجر به نقص عضو و حتی در مواردی موجب قتل آنان می شد. این مردان شرور با دسترنج این زنان ستم کشیده شبها درکافه ها و کاباره ها و قمارخانه ها مشغول خوشگذرانی بودند در حالی که زنان با تنی خسته و فرسوده به کنج خانه های محقر خود پناه می بردند و هيچ قانون و مقرراتي از آنان حمايت نمي كرد.
3 ـ فرزندان در شرایط تربیتی و فرهنگی نامساعدی رشد می کردند در محله ای که همیشه چاقو کشی، عربده کشی، فحاشی و تمامی نابهنجاریهای اجتماعی وجود داشت و فرزندان نیز اغلب به ورطه فحشا، اعتیاد و تبهکاری سوق داده می شدند.
اثر ارزشمند ديگري به نام (روسپیگری در تهران) که به وسیله خانم ستاره فرمانفرمائیان رئیس دانشکده خدمات اجتماعی در سال 47 تدوین شده است .این اثر تحقـیقی که 1658 زن را در بر میگیرد شامل زن گودنشین می باشد، رقت بارترین و فلاکت بارترین نحوه زندگی زنان روسپی از آنان زنان گودنشین می باشد که در کوره پز خانه های متروکه و یا زاعه ها و حلبی آبادها با حداقل امکانات زندگی و به حرفه تن فروشی اشتغال داشند و مشتریان آنان نیز فقیر ترین اقشار جامعه مانند عمله ها و یا کارگران کوره پزخانه ها بودند.
از این زنان مورد تحقیق 403 نفر مادر نداشتند، 201 نفر دارای هوو بوده اند، 69 نفر اعتیاد داشتند، 466 نفر اعتراف کرده اند که فریب خورده اند، 60 نفر فكر ميكردند با اين كار زندگي شان به لحاظ اقتصادي سر و ساماني ميگيرد، 413 نفر کلفت بوده اند، 1367 نفر بیسواد بوده اند، 1116 نفر از شغلشان ناراضی بوده اند، 70% پدرانشان بی سواد بوده اند، 92% مادرانشان بی سواد بوده اند.
میزان بی سوادی زنان قلعه 92% زنان خیابانی 72% اما 2% دیپلمه بوده اند. زنان گودنشین همگی بی سواد بوده اند. 63% قبل از آغاز کار فرائض مذهبی را بجا می آوردند اما پس از اشتغال فـقط 28% فرائض مذهبی را انجام می دادند. 60% در روز بین 12 تا 18 ساعت کار می کردند. 74% به سیگار 9% به الکل 13% به تریاک و 5% به هروئین اعتیاد داشته اند. پائین ترین میزان درآمد روزانه در سال 47 از آن گودنشینان 50 ریال و بالاترین درآمد از آن خیابانی حداکثر 600 ریال بوده است تمامی آمارهای فوق مربوط به سال 47 می باشد.
در باره زندگی زنان روسپی در سالهای قبل از انقلاب گاهی داستانهائی واقعی و غیر واقعی در مطبوعات نوشته می شد اما جنبه تحقـیقی یا علت یابی نداشتند و عوامل فحشا مورد بررسی قرار نمی گرفت. ماجرای زندگی و محاکمات (ایران شریفی) یکی از پر سرو صدا ترین این ماجراها بود که گزارش آن هر روز در مطبوعات درج می شد، داستان زندگی (ایران شریفی) بمثابه یکی از قربانیان بی عدالتی به عنوان نمونه بازگو می شود، ایران شریفی دارای همسر بود اما چون دچار نازائی بود و نمی توانست صاحب فرزند شود همسرش از دادگاه تقاضای طلاق می کند و چون یکی از دلایل حکم طلاق نازائی زن می باشد دادگاه حکم طلاق را صادر می کند، آنگاه یک زن بی سواد یک زن بدون تخصص یک زن فاقد امکانات مالی و زنی که هیچ گونه قانونی از او حمایت نمی کند، در جامعه رها می شود و بتدریج به روسپیگری سوق داده می شود. همسرش مجدداً ازدواج می کند و صاحب فرزند می شود، ایران شریفی که همسرش را عامل تباه شدن زندگی خود می پندارد در صدد انتقام گیری برمی آید و فرزند همسرش را می رباید و پس از چند روز زندگی کردن با او کودک را به قتل می رساند و خود در یک محاکمه طولانی در سال 50 به اعدام محکوم می شود و نام او به عنوان اولین زنی که در دادگستری نوین ایران اعدام گردید ثبت می شود.
در سال 50 که آغاز مبارزه جنبش چریکی بود، فعالیب سیاسی بر این عقیده بودند که اعدام شریفی به این علت بود که رژیم قصد داشت تا زمینه افکار عمومی را برای اعدام زنان مبارز آماده سازد.
و اما بعد از انقلاب ضد سلطنتي :
یکی از شعارهای اساسی و محوری جمهوری اسلامی مبارزه با فساد بود که در سر لوحه ی آن مبارزه با فحشا قرار داشت، خمینی در یکی از سخنرانی هایش اظهار داشت ما با سینما مخالف نیستیم با فحشا مخالفیم.اقدامات رژیم در مبارزه با فحشا مانند تمام عملکردهای آن جنبه ی صوری و پرداختن به ظواهر و معلولها بود نه علل و معلول، در تعقیب این سیاست قلعه و دیگر خانه های سراسر کشور تعطیل گردید و سه نفر از زنان معروف قلعه اعدام شدند و بقیه زنان بدون کوچک ترین حمایتی در جامعه رها شدند، سران اصلی گردانندگان باندهای قلعه که همگی مرد بودند از اعدام و حتی دستگیری مصون ماندند و تعدادی از آنان از فرصت استغاده کرده و در کمیته های انقلاب استخدام شدند و این بار در پوشش کمیته ها به تبهکاری خود در تمامی زمینه های خلافکاری ادامه دادند، در سال 58 از حزب الهی ها باند جنایتکاری را به نام شاهین عدالت اسلامی تشکیل دادند که زنان خیابانی را می ربوده و بقتل می رساندند. سپس اعلامیه ای صادر کرده و عمل جنایتکارانه خود را یک اقدام انقلابی و عادلانه برای پاک کردن جامعه اسلامی از فساد اعلام می کردند!! در تفکر ضد بشری و عقب مانده اینان پاک کردن فساد از جامعه با قتل آسیب پذیرترین و بی پشتیبان ترین اقشار جامعه امکان پذیر بود. در طی 26 سال گذشته زندان ها، اعدام ها و سنگسارها و قتل های زنجیری زنان خیابانی نتوانسته مانعی برای رشد روز افزون زنان خیابانی باشد، خانم ”عشرت شایق” که نماینده تبریز در مجلس شورای اسلامی بود در اسفند ماه 83 از تریبون مجلس اعلام می کند که اگر ده زن خیابانی اعدام شوند مسئله زنان خیابانی حل خواهد شد!! ایشان هم مانند دیگر سران رژیم توجهی به ریشه ها و علتهای نابسامانیهای جامعه ندارند. در آغاز انقلاب، رژیم فـقط توانست ظواهر فحشا را از جامعه حذف کند اما فحشا در عمق جامعه و در خفا به شكل گسترده تري شروع به رشد نمود. در این سالها با بدعت دیگری در فحشا مواجه می شویم به نام ” صیغه ” که در واقع یک نوع فحشا شرعی است، یکی از محله هائی که بتدریج به پایگاه فحشا در تهران تبدیل گردید محله خاک سفید تهران پارس بود. این محله که بزرگ ترین پایگاه خلافکاران و تبهکاران بود تمامی کالاهای ممنوعه از انواع اسلحه حتی کلاشینکوف تا انواع مواد مخدر و فیلم های سکسی و حتی دختران و پسران خردسال نیز عرضه می شد. در این محله بجز فحشا و تباهی آثاری از زندگی عادی وجود نداشت، نیروهای انتظامی به دو علت از ورود به این محله خودداری می کردند:
اول این که رشوه های کلان از تبهکاران دریافت می کردند و دیگر این که چون تمام تبهکاران ساکن این محله به اسلحه گرم مجهز بودند نیروهای انتظامی از درگیری با آنان هراس داشتند. اما پس از شکایات مکرر ساکنان محله های اطراف و بخث پیرامون این محله در مطبوعات، رژیم در یک اقدام گسترده در سال 79 محله را محاصره کرده و پس از بیرون راندن ساکنان محله آن را ویران کرد و این بار نیز ساکنان این محله در تهران پراکنده شدند.
عوامل افزایش زنان خیابانی بعد از انقلاب
1 ـ فقر: سیاست های اقتصادی جمهوری اسلامی روز به روز اقشار متوسط و زحمت کشان و تهیدستان جامعه را به فلاکت بیشتری می کشاند و اکثریت طبقه متوسط جامعه بسوی خط فـقر رانده می شوند و اقشار فـقیر جامعه به خط زیر فـقر سقوط می کنند این گونه سیاستها و عدم توجه به عدالت اقتصادی و اجتماعی موجب بروز نابسامانیهای روز افزون در جامعه مانند بیکاری، تبهکاری، رشوه خواری اعتیاد و فحشا می شود.

2 ـ جنگ: جنگ 8 ساله جمهوری اسلامی و دولت عراق که افزون بر تلفات انسانی آن و مجروح و معلول شدن صدها هزار نفر از مردم میهن مان باعث بی خانمانی و آوارگی میلیونها نفر گردید این پدیدۀ شوم پیامدهای زیادی را ببار آورد که یکی از آنها اشاعه فحشا بود.

3 ـ اعتیاد: هیچ کدام از نابهنجاریهای جامعه مانند فحشا و اعتیاد بر یکدیگر تأثیر نمی گذارند در خیلی از موارد اعتیاد خود یا همسر عامل روسپی گری بوده و در خیلی از موارد زنان روسپی به اعتیاد پناه می بردند.

4 ـ از دست دادن شغل: به علت مرگ سرپرست خانواده و يا ، بیماری و یا زندانی شدن او و فـقدان فردی از خانواده که هزینه ی زندگی را تأمین می کند، خانواده با ناتوانی مالی مواجه می شود و این مورد می تواند زمینه را برای روسپیگری یکی از اعضای خانواده آماده کند.

5 ـ ازدواج اجباری: ازدواج دختران با مردانی که دارای اختلاف سنی زیاد یا اختلاف فرهنگی و یا میزان تحصیلات هستند می تواند یکی از عوامل زمینه ساز فحشا باشد

6 ـ داشتن هوو: طبق تحقـقات آماری 14% زنان روسپی دارای هوو بوده اند.

7 ـ فرار دختران: عوامل متعدد فرار دختران از کانون خانواده که خود می تواند موضوع بخث جداگانه ای باشد در سالهای اخیر افزایش یافته است و دختران فراری آسان ترین طعمه هائی هستند که بدام باندهای فحشا اسیر می شوند.

8 ـ زیاده خواهی و تنوع طلبی مردان: رابطه جنسی زن و مرد در خارج از تعهدات زناشوئی برای زنان مایه سرزنش وننگ است اما برای مردان آن چنان سرزنش بار نیست این نحوۀ قضاوت دو گانه در افکار عمومی می تواند عامل برای تنوع طلبی مردان باشد.

9 ـ پائین آمدن میزان ازدواج: مشکلات اقتصادی، تنگدستی، بیکاری روز افزون بزرگترین مانع برای ازدواج جوانان است که خود می تواند یکی از عوامل فحشا باشد.

10 ـ وجود فضای یأس و ناامیدی در میان جوانان ایران: با میزان 60% جمعیت زیر 30 سال دارای جوانترین جمعیت در جهان نسبت به کل جمعیت می باشد. در حالی که میزان جمعیت زیر 30 سال در آلمان 18% می باشد، جوانان ایران چشم انداز امید بخشی برای آینده ندارند، این فضای یأس و ناامیدی و سرخوردگی موجب بروز اعتیاد خودکشی و فحشا می شود.

11 ـ تجاوز نزدیکان یا محارم: 11% از دختران روسپی توسط پدر، برادر یا دائی و عمو مورد تجاوز قرار گرفته اند. چيزي كه در سالهاي قبل از انقلاب بسيار كم سابقه و نادر بود، و البته اين مسئله نيز ناشي از فرهنگ منحط آخوندي است ، طوري كه در ساليان قبل هم زنان آخوندها ميگفتند هيچگاه نبايد دخترت را با شوهر آخوندت در يك جا تنها بگذاري!

عوارض و پیامدهای فحشا
افزایش روز افزون فحشا بر اساس عواملی که ذکر گردید موجب پدید آمدن تأثیرات و عوارض مخربی بر نهاد خانواده و جامعه می شود که عبارتند از:
1 ـ شیوع بیماری مرگ زای ایدز
2 ـ شکستن تدریجی قبح فحشا: افزایش فحشا در دراز مدت موجب شکستن قبح فحشا می شود چنانکه در تایلند و هندوستان فحشا از آن چنان قبح اجتماعی برخوردار نیست و بعنوان یک حرفه شناخته می شود.
اگر روند فحشا در کشورمان با همین شتاب گسترش یابد در آینده شاهد شکستن قبح فحشا خواهیم بود. قبح فحشا را نباید با مفاهیمی مانند تعصب، غیرت و ناموس پرستی مورد سنجش و قضاوت قرار داد بلکه باید از دیدگاه حقـوق بشر مورد قضاوت قرار داد و آنرا به عنوان هتک حرمت انسان تلقی کرد.
3 ـ صدور دختران به کشورهای هم جوار: در سالیان اخیر باندهای اشاعه فحشا افزون بر عرضه فحشا در داخل کشور به انتقال دختران به کشورهای هم جوار مانند امارات متحدۀ عربی بویژه دوبی و ترکیه نیز مبادرت می ورزند حقارتهائی را که این دختران در این کشورها متحمل می شوند نشانگر زندگی دردناک هموطنان ستم دیده ما در دیگر کشورهاست، در روستاهای جنوب خراسان و بلوچستان نیز دختران را به بهانه های ازدواج به کشورهای پاکستان می برند و آنان را در آنجا به فحشا وا می داردند.
نتایج تحقـیقات آماری در سال 81 در مورد فحشا
از سن 9 سال تا 13 سال 3%، از 13 سال تا 16 سال 38% تا 44% از زنان اعتراف کرده اند که به دلیل کمبود محبت از جانب خانواده به فحشا کشانده شده اند، 22% در کودکی مورد تجاوز قرار گرفته اند 11% توسط نزدیکان مورد تجاوز قرار گرفته اند، 25% دختران فراری بوده اند 95% دختران فراری پس از 24 ساعت وارد دنیای روسپیگری می شوند، 54% از شوهرانشان معتاد بوده اند، 12% شوهران آنان را مجبور به روسپیگری کرده اند 23% معتاد بوده اند، 1% تحصیلات دانشگاهی داشته اند، 11% دیپلمه بوده اند. طبق آمارهای فوق فـقر و سپس اعتیاد در ايجاد و گسترش فحشا نقش داشته است.
نگاهی پراکنده پیرامون فحشا در ایران امروز
طبق گزارش خانم کامیلیا انتخابی فرد در سایت گویا نیوز در قبرستان بزرگ شهر قم در شبهای جمعه زنان تن فروش از مشتریان خود پذیرائی می کنند. این گزارش نشانگر آن است در ام القرای رژیم آن هم در مکانی مانند قبرستان فحشا بطور آشکار وجود دارد.
قتل های زنجیری زنان تن فروش
در ایران سالها زنان تن فروش آلوه بر درد و رنج و حقارتی را که متحمل می شوند و بارها نیز زندانی شده و در مواردی اعدام و یا وحشیانه سنگسار شده اند. در 5 مورد نیز به طور زنجیری به قتل رسیده اند كه در اين قتل هاي زنجيره اي طبق اخبار رسمي تا كنون : 51 زن در 5 نوع قتل زنجيره اي كشته شده اند(اين فقط آمار اعلام شده از جانب كارگزاران نظامي است كه خود مشوق اين قتلها بوده و هست) .
در قتل عام این زنان که ستمدیده ترین و فراموش شده ترین قربانیان این نظام هستند اشکی ریخته نشد، مراسمی بر پا نگردید و اعتراضی شنیده نشد. اگر پدیده فحشا و دیگر نابسامانی های اجتماعی در آینده با همین روند ادامه یابد و انسانها در اشکال گوناگون تحقیر شده هویت و شخصیت انسانی، اجتماعی و جـقوقی شان پایمال گردد در آینده با صدها هزار شاید میلیونها انسان روان پریش، افسرده، پرخاشگر، الکلی، معتاد و تبهکار روبرو خواهیم بود.
خاتمه دادن به پدیدۀ فحشا در شرایط کنونی جهان و به علت فـقدان مناسبات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی عادلانه امکان پذیر نیست، اما در یک نظام دمکراتیک با اتکا به عدالت اجتماعی و یک برنامه ریزی تربیتی و فرهنگی گسترده می توان از گسترش آن جلوگیری و حتی آن را محدود کرد و گروه کثیری از این زنان بویژه کودکان و نوجوانان را به آغوش خانواده و جامعه باز گرداند و به درد و رنج و حقارت و ستمی که همنوعان ما بر دوش می کشند پایان بخشید.
برگرفته از مقاله آقاي بلدی

سه‌شنبه، بهمن ۱۶، ۱۳۸۶

رساله پولس رسول ।ترجمه و توضیح جلال ال احمد


.مقدمه و ترجمه جلال آل احمد از رساله پولس در مقدمه کتاب زن زيادی
به عنوان مقدمه
رساله ی پولوس رسول به کاتبان

بعدالعنوان ، تا کنون ضمن اسفار عهد جديد رساله ای به اين عنوان از پولوس رسول ديده نشده بود و در ذيل اناجيل اربع ، فقط به ذکر سيزده رساله ازين رسول - که حواری ممتاز امم و قبايل بود - اکتفا شده بود که اين رسايل سيزده گانه به ترتيب خطاب به روميان ، قرنتيان (دو رساله ) ، غلاطيان ، افسسيان ، فليپيان ، کولوسيان ، تسالو نيکيان (دو رساله ، تيمو تاووس (دو رساله ) ، تيطوس و فليمون است . رساله ای بهعبرانيان نيز هست منسوب به پولوس رسول و نيز منسوب به برنابای صديق و همين خود مويد مدعايی استکه به زودی خواهد آمد . الغرض ، عدد اين رسايل چه سيزده باشد چه چهارده ، در ميان آن ها هرگز ذکری از رساله ای که اکنون مورد بحث است نيست . اما راقم اين سطور که مختصر غوری در اسفار عهدين داشته ، به راهنمايی يک دوست کشيشنسطوری ( که به الزام مشغله ی خويش و به مصداق کل ما تشتهی البطون تشتغل الفکر و المتون ، سخت در اسفار عهدين مستغرق است ) و نيز به سابقه ی اشاراتی که در ضمن مطالعات خود يافت، اخيرا به يکنسخه ی خطی از انجيل برنابا به زبان مقدس سريانی برخورد که در حواشی صفحات اول تا هفتم آن ايضا به همين زبان مقدس ، رساله ی مانحن فيه مرقوم رفته است . اما اين که چرا تا کنون در ضمنسيزده يا چهارده رساله ی فوق الذکر نامی ازين رساله نيامده است العلم عندالله .
رساله ی پولوس رسول به کاتبان
اما ظن غالب اين فقير و آن دوست کشيش نسطوری بر آن است که چون انجيل برنابای صديق بشارت دهندهبه دين مبين اسلام بوده است و لفظ مبارک فارقليط (paracelet) به کرات در آن آمده - و به همين دليل عمدا از نظر آبادی کليسای غير معتبر و حتی مردود شناخته شده - اين رساله ی وافی هدايه نيز به سرنوشت انجيل بر نابا دچار گشته است و تا کنون از انظار پوشيده مانده . و با اين که حتی در اسفار عهد جديد نيز بارها ، هم به وجود برنابای صديق به عنوان يکی از همراهان پولوس رسول و هم به وجود انجيل او ، اشارات رفته است هم چنان که در اعمال رسولان باب نهم آيه ی 27 و باب 11 آيه 6 و 25 و باب 15 آيه 12تا 24 و غيره ) با اينهمه آبای کليسا انجيل مذکور و ديگر آثار او از جمله رساله ی به عبرانيان را که در بالا ذکرش گذشت ، جعلیقلمداد کرده اند يا در صحت انتساب آن ترديد روا داشته اند و حتی جسارت را به آن جا رسانده اند که آن ها را نوشته ی دست مسلمانان دانسته اند و خالی از نصوصی که از منابع موثق کليسايی اخذ شده است .و اين ها همه علاوه بر گمنام نهادن برنابای صديق و آثارش ، مع التاسف موجب ناشناس ماندن رساله ی مانحن فيه از پولوس رسول نيز گشته است . و حال آنکه يکی ديگر از دلايل اتقان انتساب اين رساله به پولوس رسول ، تعبيرات خاص انجيلی است که گاهی به استعانت گرفته شده و راقم اين سطور آن قسمت ها را تعميما لفوائده، بين الهلالين گذاشته . ديگر اين که سبک و روال انشای انجيل که گذشته از تکرار تاکيد آميز کلمات و مفاهيم و افعال يا حذف افعال و روابط ، حاوی تشبيهات نغز و ساده و زيبا و بدوی است درين رساله ی مختصر نيز ديده می شود . از همه ی اين حدس و تخمين ها گذشته اينک فقير راقم سطور با کمال خضوع و احتياط ترجمه ی رساله ی مذکور را که به پايمردی همان دوست کشيش نسطوری از سريانی به فارسی به ختام نيک رسانده است در معرض قضاوت صاحب نظران قرار می دهد . و از فحول سروران ميدان ادب اميدعفو و اغماض دارد . تذکر اين نکته نيز ضروری است که اگر هراس از قطع نان و آب آن برادر غير دينی نسطوری نبود ، بسيار به جا بود که ترجمه ی اين رساله ی پولوس رسول هم به نام و عنوان او که مالک نسخه ی منحصربه فرد خطی آن و در حقيقت کاشف آن است منتشر گردد . والله الموفق .
اينک ترجمه ی متن رساله ی پولوس رسول به کاتبان :
باب اول اين است رساله ی پولوس رسول ، بنده ی پدر ما که در آسمان است ، به کاتبان . 1- پولوس رسول که نه از جانب انسان و نه به وسيله ی انسان ، بلکه از جانب پدر که پسر را از مردگان مبعوث کرد . 2- (و رسول خوانده شده و جدا نموده شده برای انجيل خدا) .4- در کلام پسر انسان واقع شد که (در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود . ) 5- همان در ابتدا نزد خدا بود . 6- همه چيز به واسطه ی او آفريده شد و به غير ازو چيزی از موجودات وجود نيافت . 7- در او حيات بود و حيات نور انسان بود . 8- و اما بعد فرزند آدم کلمه را شناخت و به آن نوشت و نويساند و روی زمين مسخر کرد و آبادانی کرد و نعمت يافت و کلمه بود و آبادانی بود . 9- و کلمه کلام شد و کاتب بود و قانون شروع نهاده شد. 10- و کلمه بود و قوانين نهاده شد و کلام به دفتر و ديوان شد . 11- کلمه بود و کلام به دفتر و ديوان بود و ديوان خانه بود و بنای حبس و زندان شد . 12- کلمه بود و کلام به ديوان ها بود و ديوان خانه بود و فرزند آدم به زندان درافتاد . 13- کلمه بود و کلام بود و زندان بود و چليپا نهاده شد . 14- کلام بود و چليپا بود و پسر انسان بر چليپا شد . 15- کلمه بود و چليپا برپای ماند و پسر انسان به آسمان رفت و کلام با هر قطره ی باران به زمين رسيد و پراکند . 16- کلام بود و ديوان مندرس شد و ديوان خانه فروريخت و کلام با هر دانه ی تخم سر از زمين برداشت . 17- کلمه بود و کلام بود و ملکوت پدر ما که در آسمان است با هرزرع و نخيل بود . 18- و کلمه بود و کلام را کاتبان نوشتند و محرران و نساخان پراکندند و کلمه اسپرس محققان شد . 19- و کلام بود و کتاب بود و طومار نويسان به طومارها کردند و همگی عالم را به آن درنوشتند . 20- و کتاب بود و طومار بود و مديحه سرايان پوزه بر درگاه امرا می سودند . 21- کلام بود و کلام مديحه بود و مديحه سرا شاعر بود . 22- کلام بود و شاعر بود و اميران شمشيرها می آموختند . 23- اميران بودند و شمشيرها آخته بود و شاعران بردرگاه شان پوزه سازی و خندق ها کنده 24- شمشيرها آخته بود و خندق بود و از خون جوانان انباشته . 25- خون جوانان بود و خون پيران بود و هر دوتازه بود و بدان آسيب ها گرداندند . 26- شمشيرها آخته بود و خندق ها به خون انباشته و خبائث بر عالم سلطان بود . 27- خبائث سلطان بود و خون جوانان بسته شده و آب از آسياب ها افتاد و مورخان در رسيدند . 28- نعش ها برزمين بود و خون ها بسته و لاشخورها بودند و مورخان نيز . 29- لاشخور بود و مورخ بود و خبائثبر عالم حکم روا بود و خندق ها انباشته و جنگل ها سوخته و اين تاريخ شد . 30- تاريخ بود و مورخان آن را بهطومار کردند و سيم و زر براشتران به گنجينه ها بردند . 31- تاريخ به طومار بود و طومار ارجوزه شده و ارجوزه ابزار شياطين بود و اين همه کلام بود . 32- و سال ها چنين بود و قرن ها چنين بود
. باب دوم
و کلمه بود و کلام بود و کلمه در کتاب بود و کتاب در مغرب به زندان بود . 1- کتاب بود و کند و زنجير در مغرببود و کاتبان به زنجير بودند . 2- مغرب بود و مشرق بود و خورشيد طلوع می کرد و خروشيد غروب می کرد . 3- خورشيد بود و در مغرب فرو می رفت و کتاب بود و در مشرق طالع می شد . 4-و نور از شرق خاست و خورشيدهم . 5- و خورشيد در مشرق بود و زندان در مغرب . 6- خورشيد برمی آمد و خورشيد می نشست و يک بار ازروزن زندان به درون تافت . 7- چنين بود که نور از شرق تافت و غرب را روشن کرد . 8- زندان بود و کاتب بودو کند و زنجير و خورشيد تافته بود و کلمه در دل کاتب شد . 9- کلمه در دل کاتب بود و کند برپای و شور در سر، چنين بود که کاتب قوت يافت . 10- خورشيد هم چنان می تافت و نورانی بود و شعله ی کتاب سوزان و بیرونق شد . 11- خورشيد بود و زندان بود و کاتب در دل زندان بود و کلمه در دل او و در پس ديوارهای زندان آن جليلی ديگر را به ديوان همی بردند . 12- ديوارها برپا بود و خورشيد می تافت و می ديد که آن جليلی ديگر کلامرا به نوک پای خويش بر ريگ نوشت . 13- ديوارها برپا بود و خورشيد هم چنان می تافت و رخوت را می زدود وکلام از دل کاتب به جوارح او سر می زد و چه بسا که سر به بيابان گذاشتند . 14- و چنين بود که پسر انسانبه جستجوی درخت معرفت شد و چهار گوشه ی عالم را در کوفت . 15- و سال ها چنين بود و قرن ها چنين بود تا درخت معرفت در اقصای شرق يافته شد . 16- پسر انسان بود و درخت معرفت را يافته بود و هنوزنگران بودتا دانه را بيابد . 17- تخم معرفت بود و پسر انسان آن را شکافت و ناگهان کلام بود . 18- و کلام به زندان بودو زندان در مغرب بود و آفتاب شرق بر می خاست و به غرب می رفت و پسر انسان دانا بود که معرفت رايافته بود . 19- معرفت بود و معرفت کلام بود و کلام در دل کاتب در زندان بود ، اکنون معرفت از راه رسيدهبود . 20- کاتب بود و قدرت کلام در او بود و معرفت آمد و قوت او بيش تر شد و پی زندان ها سستی گرفت. 21- خورشيد هم چنان از شرق می تافت و نور بود و گرما بود و تاريکی گريخت . 22- و چنين بود که زندان فروريختو کلام عالم گير شد . 23- کلام عالم گير بود و خورشيد طلوع می کرد و خورشيد غروب می کرد و کلام بر دوگونهشد . 24- کلمه ای در شرق بود و کهن بود و وحدت داشت چون با آفتاب بر می خاست و کلمه ای در غروبهويدا شد و تازه شد که منقسم بود و چون از تاريکی زندان برآمده بود . 25- شرق بود و کلمه در شرق واحدبود و با آفتاب در آسمان بود و دور از دسترس عوام . 26- غرب بود و کلمه در غرب منقسم بود و از تاريکیزمين برخاسته بود و پراکنده بود . 27- و هر کاتب در قسمی بود و کلام مشعب بود و کاتب در دل دريا بوديا در آسمان سير داشت و در مکاشفه بود . 28- و چنين شد تا کاتبان بودند و محرران و نساخان و منشيانو محققان و طومار نويسان و مديحه سرايان و ارجوزه خوانان و مورخان و مترجمان و نورپردازان و کهنه درايان . 29- سال ها چنين بود ، قرن چنين بود .
باب سوم
پس کيست کاتب و کيست شاعر و کيست گردآورنده و کيست آن که کلام را می نويسد ؟ 1- جز وارث آن که در دل زندان پژمرد و کلام را منکر نشد ؟ 2- و آن که کلام را با انگشت پا بر ريگ نوشت و بر آن شهادت داد ؟3- و همگی جز خادمان کلام پدر که در آسمان است ؟ 4- نه کاتب چيزی است نه گرد آورنده ، بلکه کلام که ابدالآباد زنده است . 6- اما کاتب و شاعر و گردآورنده هر يک اجر خويش را به حسب زحمت خود خواهد يافت . 7- و به حسب آن که چگونه حق کلام پدر را گزارده. 8- پس چه بهتر که ادای اين حق تمام باشد تا در خلود کلام شرکت جويی . 9- کاتب شريک است با پدر درکلمه و در کلام . 10- اما زنهار کسی از شما خود را نفريبد به اين کلمات که می نويسد و بدين طومار ها که دارد . 11- و گويد که هرچه طومار بلندتر حکمت افزون تر . 12- چرا که هرچه حکمت اين جهان افزون تر غم آنبيشتر . 13- و بدان که ملکوت آسمان در کلمه نيست ، بلکه در محبت . 14- در کتاب نيست ، بلکه در دل ها . 15- در طومار نيست ، بلکه در ناله ی مرغان . 16- بنگر تا کلام را بر آن لوح نويسی که خلود دارد . 17- چه اگر سنگ را خاره نويسی باز هم ضايع شود . 18- بلکه بر الواح دل که نه از سنگ است ،بلکه از گوشت و خون . 19- و نه به مرکب الوان ، بلکه به مرکب روح که بی رنگ است . 20- مگر نخوانده ای در کتاب که چون موسیاز ميقات بازگشت و قوم در بت پرستی ديد الواح را بر سنگ کوفت و ضايع کرد ؟ 21- اين است سرنوشت کلام پدر که در آسمان است ، چه رسد به کلام تو که اگر نه بر دل ها بلکه بر سنگ نويس . 22- چه رسد که بر طومار يا در کتاب يا برکتيبه ی طاق ها و نه بر رواق دل ها . 23- کتاب انواع است و کاتب نيز ، اما کلمه هماناست . 24- از تو هرکسی چيزی طلبد : يکی کتاب ، يکی شعر ، يکی مدح يکی طلسم ، يکی دعات ، يکی ناسزا، يکی سحر ، و يکی باطل سحر . 25- در آن منگر که ديگر ی از تو چه می طلبد ، به آن بنگر که دل تو از تو چهمی طلبد . 26- بدان که ( نه آن چه به دهان فرو می رود فرزند انسان را نجس می کند ، بلکه آن چه از دهان بيرون می آيد . ) 27- اين کلام پدر ما بود و اينک من می گويمت آن چه تو بر قلم جاری سازی. 28- هر چيز که به زبان گويی از روح برداشته ای ، اما هر چيز که به قلم نويسی بر روح نهاده ای . 29- با هر پليدی که به زبانآوری مردمان را الوده ای ، اما با هر پليدی که به قلم جاری کنی درون خويش را . 30- زينهار تا کلام را به دروغنيالايی که روح خود را به زنگ سپرده ای . 31- زينهار به کلام ، تخم کين مپاش بلکه بذر محبت . 32- زيراکيست که مار پرورد و از زهرش در امان ماند و کيست تاکستان غرس کند و از انگور بی بهره باشد ؟33- قرن ها چنين باد و ابدالآباد . 34
باب چهارم


کلام تو ای کاتب هم چون گل باشد که چون شکفت بيد و دل جويد و سپس که پژمرد صد دانه از آن بماند و بپراکند । 1- نه هم چون خار که در پای مردمان خلد و چون از بيخ برکنی هيچ نماند . 2- و اگر نه اين همت داری، هان ! از خار و خسک بياموز که با همه ی ناهنجاری اين را شايد که اجاق مردمان گرم کند . 3- هر يک از شما هم چون چاه باشد که اگر هزار دلو از آن برکشند خشکی نپذيرد و اگر هزار دلو در آن ريزند لبريز نشود . 4- نه هم چون جام که به يک جرعه نوشند و به چند قطره لبريز کنند . 5- دل شما عميق باشد و سينه ی شما فراخ تا کلام در آن ريزند و هرگز تنگی نپذيرد . 6- چنان باشد که در کنج سينه ی شما برای هر آن غم آدمی جايیباشد . 7- و قلب شما به هر تپش قلب ناشناخته ای جوابی دارد آماده . 8- چنان باشد که چاه درون شما هرگز از کلام انباشته نشود ، اما جاودان بتراود و به همه جانب طراوت دهد . 9- هم چون اشتران باشيد که در سکوت و طمانينه شباروز روند و به قناعت خورند . 10- و از پليدی سرگين خود نيز اجاق سرگردان کاروانيان رامدد کنند . 11- نه همچون کلاغان که بر سر هر ديوار فرياد زنند و دزدی کنند و در و ديوار مردمان را به نجاستخويش بيالايند . 12- زينهار تا کلام را به خاطر نان نفروشی و روح را به خدمت جسم در نياوری. 13- به هر قيمتی، گر چه به گرانی گنج قارون ، زر خريد انسان مشو ! 14- اگر می فروشی همان به که بازوی خود را ، اما قلم را هرگز ! 15- حتی تن خود را و نه هرگز کلام خود را . 16- به تن خود غلام باش که خلقت آخرين پدر ماست ؛ اما نه به کلام که خلقت اولين است . 17- اگر چاره از غلام بودن نيست ، غلام آن کس باش که اين حرف ها و اين کلامات و اين قلم را آفريد . 18- نه غلام آن کسی که تو بياضی را به اين ابزار سواد کنی و او بخرد . 19- نه ايناست که حق در همه جا يکی است و به هر زبان که نويسند ؟ 20- نه اين است که به هر سو نمازگزاری ، ملکوتآسمان را نماز گزارده ای و دل هر آدمی را که بيازاری دل پسر انسان را ؟ 21- زيرا که پدر مرا نفرستاد تا حکم کنم و فريضه گزارم ، بلکه تا بشارت دهم به برادری . 22- پس تو ای کاتب حکم مکن و فريضه مگزار . 23- بار وظايف فرزند آدم را به همين قدر که هست اگر بر کوه گزاری از جا برود . 24- اگر توانی چيزی به قدر خردلی از اين بار بردار ، نه که بر آن بيفزايی . 25- ای کاتب بشاره ده به زيبايی و نيکی و برادری و سلامت ! 26- در کلام خود عزاداران را تسلا باش و ضعفا را پشتوانه ، ظالمان را تيغ و در رو . 27- بی چيزان را فرشته یثروت در کنار و ثروتمندان را ديو قحط و غلابر در. 28- زيرا به همان اندازه که دردهای ما در کلام زياد شود ،تسلای ما در کلام می افزايد . 29- سال ها چنين باد . قرن ها چنين باد . آمين