سه‌شنبه، آذر ۱۶، ۱۳۸۹

من و تو شانزده بیت، برای رزم آوران شانزده آذر، م. ساقی

من و تو        شانزده بیت، برای رزم آوران شانزده آذر، م. ساقی
 
  چشم براه توأم، تا من و تو ما شویم
گر من و تو "ما" شویم، سهل شود کارها
من زتو جان می شوم، سبز و جوان می شوم
آب روان می شوم در دل گلزارها
صبح رهایی ما، مستی و شادی ما
بی من و تو کی دمد، از پس دیوارها
ما مه تابنده ایم، شادترین خنده ایم
دولت پاینده ایم، در دل تاتارها
شوق رهایی منم، شور نهایی تویی
رخ بنمائیم اگر، بر سر بازارها
عشق فراوان شود، شهر چراغان شود
کار به سامان رسد، با من و تو بارها
ای سرو سامان من، عشق من و جان من
چشمه ی ایمان من، محرم اسرارها:
با تو چمن گل دهد، لاله و سنبل دهد
بی تو بود خشکزار، تلخ تر از خارها
با تو جهان خرم است، هم نفس و همدم است
بی تو ولی پر غم است، در همه رفتارها
خیز که با جان و دل، هلهله بر پا کنیم
کز نفس گرم ما، صبح شود تارها
بی تو فنا می شوم، پر زبلا می شوم
با تو رها می شوم، از شب خونخوارها
گر چه به بندم کشید، زاهد نادان شهر
باز به میدان شوم، از در و دیوارها   
سیل خروشان تویی، تندر و طوفان منم
آتش سوزانده ایم، بر سر مکارها
بی من و تو کی شود، خانه و کاشانه نو
خیز که ویران کنیم، لانه ی کفتارها
خیز که ویران کنیم، سلطنت شرع و دین
خرقۀ سالوس شیخ، منبر و دستارها

هیچ نظری موجود نیست: