یکشنبه، اسفند ۱۳، ۱۳۹۱

اسناد آزادی گذری بر کشاکش انسان برای دستیابی به آزادی قسمت دوم دکتر عزیز فولادوند



اسناد آزادی

گذری بر کشاکش انسان برای دستیابی به آزادی

قسمت دوم

دکتر عزیز فولادوند



مقاله در این بخش به بررسی اقتدار دین رسمی در قرون وسطی در اروپا نظر دارد. استبداد ِ سیاه دینی، نیرنگ، فریبکاری و فساد روحانیون و ارباب قدرت، جامعه و تمام استعدادهای آن را به انقیاد کشانده بود.

تلاش برای در هم کوبیدن این نظم و نواختن شیپور رهائی در اواخر این دوران آغاز یافت. راه طی شده در آن دوران بسیار مهیب و آموزنده است. از دل آن برهه زمانی سیاه اندیشه های بلندی جوانه زد که بعد ها «در اسناد حقوق بشر» متبلور گردید.





حکومت دینی کلیسا

واكاوی منابع تاريخی قرون وسطای اروپا نشان می دهد که تا اواسط قرن شانزدهم مذهب كاتوليك رومی به منزله يگانه و تنها مذهب مسلط مسيحيت بشمار می آمد. قرون وسطی عصر تاریک اندیشی، اختناق و حاکمیّت اولیاء و اصحاب ِ دین در مناصب مختلف است. برداشت معیینی از آئین مسیح به عنوان شریعت مطلق بر تمام جامعه سایه سنگین خود را پهن کرده بود. اقتدار مهیب ِ دین ِ رسمی در همه عرصه ها گسترده بود. سیاست، اقتصاد، جامعه، فرهنگ، زندگی خصوصی و حتی وجدان و ایمان افراد در چنبرۀ قدرت کلیسا دست و پا می زد. نظام فئودالیته حاکم برای تداوم خود نیازمند تثبیت عقاید رسمی بود. تئوکراتی فاسد و روحاینون فریبکار، استبداد حاکم را تئوریزه و مشروع جلوه می دادند. پایه های فقهی و شرعی نظام ِ حاکم بر پایه جعل کتب دینی و احادیث مستحکم می گردید. «نظام مقدس» تداوم خود را ازاطاعت و تکریم ِ توده های عامی می مکید. جهل و بی سوادی زمینه بسیار مناسبی برای تدوین، رواج و گسترش خرافات و افسانه های مخدر فراهم آورده بود.



یکی از کار کردهای تولید افسانه توسط کلیسا تأمین و تثببیت ِ وجوهات شرعی و منابع مالی کلیسا بود. طلب مغفرت، اجراء مراسم عشای ربانی، تسکین و تخفیف آلام ارواح در برزخ به برکت دعا از جمله «کالاهایی» بود که با تقاضای روز افزونی مواجه بودند. یکی از تئوریسینهای «دریافت ثواب آخروی در مقابل پرداخت وجوهات شرعی» پطردامیان (1072ـ1007 (Peter Damian, بود که با بلاغت ِآتشین خود به این خرافات جان می دمید.



ویل دورانت یکی از این افسانه ها را چنین شرح می دهد:

«در قرن دوازدهم عاملی که باعث رواج این فرضیه گردید افسانهای به این مضمون بود که پاتریک قدیس ایرلند، برای مجاب ساختن عده ای از شکاکان مقرر داشته بود که د ر ایرلند گودالی حفر کنند، و چند تن از رهبانان به دورن آن پائین روند. هنگامیکه این رهبانان از درون حفره بیرون آمده بودند، طبق این افسانه، برزخ و جهنم را چنان بوضوح توصیف می کردند که مایه حرمان مستمعین می گردید. شوالیه ایرلندی اوئن (Owen) مدعی بود که در سال 1153 از درون آن حفره، بدوزخ رفته است. وصفی که وی از ماجراهای آن دنیای اسفل می کرد، متضمن محاسن سرشاری بود. مردم کنجکاو ازاطراف و اکناف برای دیدن حفره بحرکت در آمدند، و برای اشخاص ناباب راه تحصیل عوائدی گشوده شد. بهمین سبب در سال 1497 پاپ الکساندر ششم آن حفره را دام شیادی خوانده، فرمان به مسدود ساختنش داد.»[1]



شیادان مذهبی این چنین مردم را در رعب نگه داشته به انقیاد می کشاندند.[2] بازار ِ خرافات گرم است تا «خیمه عمود نظام» نلرزد. «زنی از اهالی تولوز [جنوب فرانسه] اعتراف نمود که کرارأ با شیطان همخوابه گردیده است و بر اثر مساعی جمیله وی، در سن پنجاه و سه سالگی غولی زائیده بود که سر گرگ داشت و دم مار» و گره گوری کبیر( 590 تا 604 پاپ كليسای كاتوليك روم) به این پندارِ عام که کوههای آتش فشان دهانه های جهنم است دامن می زد و مدعی می شد که «دهانه آتش فشان اِتنا همه روزه باز می شود، تا عدۀ کثیری از نفوس را که مقدّر بود بدوزخ روند، بپذیرد.»



گرگوری کبیر

قلب تپنده نظام ِالهیات سیاسی ای اصحاب ِ کلیسا مشروعییت بخشیدن به استبداد ِ فرمانروا بود. به باور ایشان حتی اطاعت از فرمانروای «بد» هم وظیفه ای است شرعی. گرگوری کبیر (Gregory the Great, 540-604) هم مانند آگوستين فرمانروای بد را يكی از تدابیر الهی برای کیفر گناهان دانست. او موعظه می کرد و می نوشت که مردم حق ندارند درمقابل حاکم ِ بد تمرد و نافرمانی نمایند. همان‌گونه كه حقی وجود ندارد که در برابر فرمانروای خوب دست به مقاومت زد. به باور ِ این «پاپ ـ امپراطور» هرگونه مخالفت با هر نوع فرمانروا، ارتداد و نافرمانی از خداوند است. او نه تنها زمامدار شریر و جائر را واجب الاطاعه می شمارد بلکه سکوت، خاموشی و رضا در برابر زمامدار سیاسی را هم توصیه می کند.



گره گوری کبیر با تعصبی خشن به ترویج آئین کلیسا همت گماشت. در سال 599 میلادی او با صدور فرمانی طرق ِ به انقیاد کشاندن غیرمسیحیان ِ کافر ساکن جزیره ساردنی / ایتالیا را ترسیم کرد. عدم مدارا و خوی مستبدانه گره گوری بخوبی در این فرمان نمایان است: «اگر شما متوجه شدید که آنها [غیر مسیحیان جزیره ساردنی/ایتالیا] تمایلی به تغییر در رفتار و کیششان نشان نمی دهند، پس ما فرمان می دهیم، که آنها را با جدّیت و سعی تمام تحت تعقیب قرار دهید. اگر آنها از جماعت ِ غلامان و بردگانند، پس واجب است که آنها را با شکنجه و تعزیز تنبیه کنید تا به راهِ خیر و صلاح هدایت برگردند. ولی اگر از جرگه خواجگان و مهتران اند پس باید آنها را در قعر سیاهچالهای خشن به سر عقل بیاورید، تا آنانی که از پذیرش کلمات رستگاری ـ همان موعظه هائی که آنان را از هیبت مرگ می رهاند ـ  سر باز می زنند، با تعزیز جسمانی اعتقادی پاک و مبری به قلبشان حلول نماید.»[3]

این اندیشه را با فاصله زمانی 1413 سال در اندیشه های خمینی و باند حاکم در ایران می یابیم.



گره گوری کبیر توفیق یافت که مقام پاپ اعظم را به سوی امور دنیوی سمت داده، مقدمات سلطنت پاپهای قرون وسطی در اروپا را فراهم آورد. به قول ویل دورانت گره گوری را نه می توان «حکیم و عالم الهی» دانست و نه «استادی در سبک تحریر»، با این وجود مردم آن عصر در ژرفنای روحشان تقریرات او را با خود حمل می کردند. آنها برای آرامش دنیوی و طلب مغفرت به کلیسا پناه می آوردند. کالای دینی کلیسا هم هشصد فقره مراسلات بود که از قلم افسانه سرای گره گوری ترواش کرده بود. اندیشه های تحریر شده در مکتوبهای این پاپ بخوبی اوضاع و احوال زمانه او را ترسیم می کند. افکار توده عامی تحت نفوذ ِ بلا منازع این «ترّهات» بود، که هدفی جز گسترش رعب، وحشت و تداوم اقتدار ملایان دین و چپاول و غارت آنها نداشت. تودۀ ساده دل که احساس «گناه نخستین» او را در هم می فشرد با افسانه های مذهبی تراویده از قلم اربابان کلیسا رام می شد و از کلیسا انتظار فیض الهی داشت.



فساد لجام گسیخته

ثروت سرشار کلیسا از چپاول و غارت محرومان و تنگدستان نشأت می گرفت. املاک و زمین های کشاورزی کلیسا و انباشت ثروت در دست پاپها، اسقفهای اعظم، کشیشان، کارگزاران و خدام کلیسا فساد ِ لجام گسیخته ای را دامن می زد. دادگاهها، نظام اداری و کل سیستم را فریبائی پول و مکنت، به نحو رسواانگیزی رام می کرد. رشوه دادن، تبعیض، ریا، اجحاف، چابلوسی، حرص و مال اندوزی ارزشهای مسلط بودند. با پرداخت «وجوه شرعی» به ملایان این امکان فراهم بود که هر «فعل حرامی» را حلال کرد و از هر جرم و «گناهی» برائت جست.



زمینهای کلیسا مَمراساسی درآمد این تشکیلات عریض و طویل بود. ویل دورانت می نویسد: «این اراضی را کلیسا از طریق هدایا یا هبه، از راه خرید یا قصور اشخاص مرتهن دراجرای بیع شرط، یا احیاء اراضی اموات بهمت رهبانان دیرها، یا سایر جماعات روحانی به چنگ آورده بودند.»[4] این انتظار همواره وجود داشت که ملاک در هنگام مرگ املاکش را وقف کلیسا نماید. امتناع از انجام این وظایف شرعی افراد را مظنون به الحاد می نمود. این اتهام عواقب خود را در پی داشت. ثروت افسانه ای ارباب کلیسا امری غیرعادی محسوب نمی شد. «چندین هزار پارچه آبادی، دوازده شهر کوچک، حتی یکی دو تا از شهرهای معمور بزرگ» در تملک یک کلیسای اعظم قرار داشت. ویل دورانت ارقامی در رابطه با مکنت کلیسا بدست می دهد: «صومعه مارتین قدیس متجاوز از بیست هزار نفر سرف در اختیار داشت، اسقف بولونا در حدود دو هزار پارچه آبادی داشت، دیر لاس خولگاس در اسپانیا، شع و چهار شهر را مالک بو.د، در حدود سال 1200، در کاستیل واقع در اسپانیا، کلسیا ربع اراضی مملکت را در تصرف داشت.» هر اسقف ِ انتخاب شده از طرف پاپ بعنوان نماینده «ولایت فقیه» در یک ناحیه موظف بود که «جمیع در آمد ششماه قلمرو خویش را بعنوان حق نصب» به خزانه پاپ سراریز نماید. «عوائد خزانه پاپی در حدود سال 1250 بمراتب زیادتر از عایدات کلیه حکومات ملکی اروپا می شد.»



به طرق ِ ممکنه می بایست مخارج روز افزون حوزه حکمروائی پاپ تـأمین می شد. در این باب، دوخت ِ هر نوع کلاه شرعی مجاز است. «به جمیع خانواده های عیسوی تکلیف کرده بودند، که همه ساله یک پشیز (معادل 90 سنت امریکائی) برسم به دربار پاپ بفرستند.» در جریان دعاوی حقوقی بین رعایا، پاپها «این حق را برای خود محفوظ می داشتند که در ازاء گرفتن مبالغی [...] طرفین را از قید حقوق شرعی برهانند.»[5] به دیگر سخن با پرداخت «حق پاپ» [6] امکان عدول از احکام شرعی وجود داشت.  فروش نماز و عشای ربانی، خرید آمرزش گناهان و دعاهای متفاوت هم یکی دیگر از درآمد های سرشار کلیسا بشمار می آمد.



دور شدن از نُرمهای اخلاقی تبلیغ شده از جانب «روحانیون» هیچ مشروعییتی برای متولیان دین باقی نگذاشته بود: «دینداران کلیسا اكثر كشیشان با زنان متعدد، رابطه داشتند و به تدریج قبح مفاسد اخلاقی در كلیسا از بین رفت. رسم بر این شده بود كه كشیش، مقام روحانی خود را پس از مرگ به فرزندانش واگذارد و امتیازات مالی به وراثت می رسید. [...]. ماروزیا [Morozia, 892-932]، دختر یكی از سناتورهای روم همخوابه یكی از پاپ ها [Serguis] شد و حاصل این معاشقه پسری بود كه آن پسر هم به نوبه خود پاپ شد [Johannes XI.]، اما مادرش كه از مردی دیگر نیز پسری آورده بود پسر اول خود را محبوس ساخت تا دومی بتواند به مقام پاپی برسد» [7]



برنادت قدیس (Bernadette Soubirous, 1844 – 1970) تنفر خود به این دستگاه عریض و طویل ِ فاسد را چنین بیان می کرد: «کلیسا دیوارهای خود را با شکوه ساخته و از مساکین بکلی غافل مانده است. سنگهای خود را به طلا می آراید، اطفال خود را برهنه می گذارد. با سیم تیره بختان دیدگان اغنیا را مسحور می سازد.» [8]



جایگاه زن

تبیعیض زن بخش تفکیک ناپذیر یک نظام مستبد دینی است. سادیسم مردانۀ ملایان و روحانیون کلیسا بسیار عیان و فرضیات کاهنان اساسأ زن ستیزانه بود. قوانین کلیسا منقاد نمودن زن را نشانه کرده بود. به باور آنان زن را چنین مقامی بود: «شرّی ضروری، وسوسه ای طبیعی، مصیبتی مطلوب، خطری خانگی، جذبه ای مهلک و آسیبی رنگارنگ». زن مسبب آن «گناه نخستین»، اغفال نمودن آدم و محروم کردن او از باغ بهشت بود. ترتولیانوس (Quintus Septimius Florens Tertullianus, 150-220) که به نخستین پدر مدافع مسیحییت در زبان لاتینی اشتهار دارد، زن را چنین می بیند: «تو دروازه شیطانی؛ تو آنکس را که شیطان جرأت نداشت از روبرو مورد حمله قرار دهد مجاب کردی، به سبب تو بوده که پسرخدا ناگزیر به مردن شده، تو باید پیوسته جامه سوگ و ژنده به تن داشته باشی.» ژان کریسوستوم قدیس (John Chrysostom c. 347–407) یکی از چهار مجتهد کلیسای شرقی، اسقف اعظم قسطنطنیه و یکی از وعاظ بلیغ جهان مسیحییت نگاهش را به زن پنهان نمی کند: در میان تمام جانوران وحشی، زیان بار تر از زن وجود ندارد.» [9]



بزعم توماس آکویناس قدیس  (Thomas von Aquin, 1225 – 1274)معروف به حکیم آسمانی، فیلسوف و متاله مسیحی پرآوازه قرن سیزدهم میلادی: «زن بعلت ضعف طبیعت، هم از لحاظ عقل و هم از بدن، تابع مرد است [...] زن طبق قانون طبیعت محکوم است و حال آنکه یک نفر غلام چنین نیست [...] اطفال باید پدران خود را بیش از مادرانشان دوست بدارند.»[10]  شریعت حاکم ملایان ِ دین وظیفه حراست و سرپرستی زن را بشوهرش واگذار می ساخت. زن موظف به «سمعاً و طاعةً» بود. نشوز زن، خشم شوهر را برمی انگیخت و احکام شریعت به روشنی شوهر را محق می نمود، زن ِ سرکش و ناسازگار را به تمکین وادار نماید. قوانین مدنی هم آشکارا زن ستیزی دینی را نهادینه کرده بودند. زنان بدلیل مهجوریت و «بعلت عدم ثبات» نمی توانستند در پروسه های قضائی شهادت دهند. دیه مردان در مقابل بزه مشابه دو برابر دیه زنان بود. باستناد قرارداد ِ ازدواج اختیارات تامه به شوهر واگذار می گردید که در کل مالکییت ِ زن حق تصرف داشته باشد. از زن حق مالکییت سلب می گردید و اموالش به همسرش انتقال می یافت. آنان حق پرداختن به پیشه طبابت را نداشتند و بندرت بزنان امکان ارتقاء به سطح استادکاری در حِرف مختلف داده می شد.



کلیسای کاتولیک زن را عامل فساد و منفور خدا می دانست. سرچشمه معاصی و ریشه فجور است. مقصر آن گناه نخستین زن بود که بانی بيرون راندن آدم از بهشت گردید. وجود زن به مثابه پخش گناه در فضا محسوب می گردید. كشيشی پرسيدند: «آيا مرد نامحرم می تواند به خانه ای كه در آن زن هست، وارد شود؟ پاسخ گفت: هرگز؟ هرگز؟ و اگر در آن خانه مردی از محارم زن هم وجود داشته باشد و اين مرد نامحرم بر او وارد شود و زن را هم نبيند، باز گناه كرده است.» [11]



کلن/آلمان

20 مرداد 1319 (20 آگوست 2012)                                                                        ادامه دارد





[1] ) ویل دورانت: جلد 13، عصر ایمان ـ اوج مسیحییت ـ ، ص. 300، ترجمه ابولقاسم طاهری.

[2]) چاه چمچران هم شاید کپی برداری تاریخی از این گودال ایرلندی باشد.

[3] (Gregor. Epist. 9, 204.

[4]) ویل دورانت، همانجا، ص. 362.

[5]) ویل دورانت، همانجا، ص. 365.

[6]) چیزی چون «سهم امام»

[7]) رابرت روزول پالمر: تاریخ جهان نو، ترجمه، ابوالقاسم طاهری، ج 1، ص. .66

[8] ) همانجا، ص. 413

[9]) سیمون دوبووار: جنس دوم، ج۱، ص.۱۵۹

[10]) ویل دورانت: جلد 13، عصر ایمان ـ اوج مسیحییت ـ ، ص. 482.


[11]) دکتر شریعتی: فاطمه، فاطمه است، ص .59