شنبه، مهر ۰۴، ۱۳۹۴

انصاف داشته باشیم !م- ت اخلاقی




انصاف داشته باشیم !
امروز شنبه ۴ مهرماه ۱۳۹۴ در سایت دریچه مطلبی طبق معمول از خانم منیژه حبشی تحت عنوان " یادمانهائی از روزگار سپری شده نسلی سوخته شماره 8" را دیدم که وقتی روی آن کلیک کردم در سایت پژواک کلّ نوشته ایشان مشاهده شد،لذا این نوشته را بر ای هر دو سایت ارسال می کنم .
باید یاد آوری کنم که اینجانب برخی وقتها پیش آمده که نگاهی سریع به یاد داشت های ایشان  انداخته باشم . این بار نمیدانم چه شد که نوشته شماره 8 ایشان را تا به آخر خواندم .
این هم آدرس نوشته ایشان :

امّا
در نوشته این خانم چند نکته ذهن مرا گرفت که دیدم اگر از آن بگذرم  حقّی را در رابطه با سازمان وبویژه شخص مسعود رجوی زیر پا گذاشته ام .

اینجانب یکی از منتقدین سرسخت سازمان(مسعود) هستم واین بر هیچکس پوشیده نیست ،امّا همیشه بر این تاکید داشته ودارم که در انتقاد باید انصاف داشت وجنبه مروّت را حتّی در رابطه با دشمن که رژِیم خمینی است هم رعایت کرد ،چه برسد به سازمان(مسعود) که دشمن نیست(شاید او منتقد را دشمن بخواند،فلسفه وچرایش بماند در وقت مناسب) .
باید یاد آوری شود که مشاهدات وشهادتهائی را که در زیر نوشته ام همه مربوط به سالهای قبل از حمله اوّل آمریکا(جنگ اوّل خلیج) به عراق است .

این خانم در بخشی از نوشته شان آورده اند که :

الف :  " همانطور که در بخش پیش نوشتم، بنظر پسران نوجوان آن دوران، مدرسه فرانسه با آنچه که در عراق برای این بچه ها تدارک دیده بودند، تفاوتِ میانِ مدرسه ای با مقررات خشک مذهبی با مدرسه ای نظامی را داشت. ظاهرا رهبری سازمان بعنوان سربازان ارتش آزادیبخش، در آینده ای نزدیک، به آنها نگاه میکرده است."
اگر منظور این خانم از مدرسه ،همان مدرسه  موجود در قرارگاه اشرف است ،باید به ایشان بگویم که چنین نبود ه . هیچگاه به بچه های موجود در مدرسه بعنوان نیروی نظامی ذخیره نگاه نمی شد .بخصوص مسائل مذهبی .اینجانب چندین بار به این مدرسه رفته بودم  وبچه ها را در عصر پنچشنبه به اسکان جهت بودن در کنار پدر و مادرانشان انتقال داده بودم ،از این گذشته در بعد ازظهر برخی از پنچشنبه ها تعدادی از بچه ها می آمدند در لشکرها وبا ماها شام میخوردند وحسابی بازی می کردند . حتّی خود شخص مسعود دستور داده بود که یک باغ وحش برای بچه ها هم درست کنند تا از فضای نظامی تا آنجائی که ممکن است دور باشند . کلّی هم اسباب بازی داشتند وبه آنها کلّی شرینی و آدامس و امثالهم میدادند،که شخصا اعتراض می کردم که" بابا چه خبر اینقدر این بچّه ها را لوس  می کنند" . خلاصه تا آنجائی که در امکان بود سعی می کردند یک فضای عادی برای بچه ها ترتیب داده شود . حتّی در شام جمعی قرارگاه که برخی شبهای جمعه برگزار می شد بر صفحه بزرگی که در حیاط بیرونی سالن قرارگاه نصب شده بود کارتن "تام وجری " عمدا بخاطر وجود بچه ها پخش می شد .
ب : در بخشی دیگر آورده اند که :
" مثلا اباذر ورداسپی همراه کارگران به کار ساختمان سازی کمک میکردند که برای اباذر، کار در آفتاب تابستان بغداد که به ۵۰-۶۰ درجه میرسید، با توجه به آثار شکنجه های دوران زندان شاه، اثرات بسیار بدی روی پوست دست و پایش داشت."
در این رابطه باید بگویم که  همه ما  در همه کارها شرکت داشتیم،بویژه در ابتدای شروع راه انداختن قرارگاه اشرف که یک خرابه بود ،وبا جان ودل کار می کردیم ،میخواستیم ابوذر ورداسبی باشیم یا ابوذر غفاری یار غار پیامبر مسلمانان ،بنظر اینجانب این دیگر از  آن ایرادهای بنی اسرائیلی است که شما به سازمان گرفته اید یا می گیرید . نیازی نیست شما بجای ابوذر بنالید ،او خود زبان گویا و بی تعارفی داشت که اگر راضی نبود،هر گز دست به کارگری  وساختمان ساز ی نمی زد ،شما مثل اینکه ا زیاد برد ه اید که همه ما با جان و دل برای هر کاری آماده بودیم ،اینکه بعدا چی شد بحث دیگری  است .

ب – در جائی نوشته اید که :
"از نکات دیگری که از آن دوره در ذهن من ماند و با سایر نمونه ها جمع شد، داستان ازدواج های اجباری در سازمان بود.همیشه حیران این ازدواجها بودم. آخر اگر مِهر و عاطفه ای قبل از ازدواج بین دو نفر نباشد، این همسری چه چیزی جز یک رابطه صرف جنسی خواهد بود؟"

باید جهت اطّلاع یاد آوری کنم که : هیچگاه در سازمان کسی ر ا مجبور نمی کردند که بزور با فردی ازدواج کند،آری تشکیلاتا ۲ نفر را بهم پیشنهاد میدادند،ولی "بایدی و زوری " در کار نبودّ ،بارها هم شده بود که دختر وپسرانی که از داخل بهم علاقه ای داشتند ویا نامزد بودند،وقتی به قرارگاه اشرف می رسیدند سازمان برنامه ازدواج آنها را ترتیب میداد . ضمنا یک بار در لشکرها ،از جمله در لشکر یا تیپ خودمان که لشکر یا تیپ صمد(محسن سیاه کلاه) نامیده می شد یک نشست برقرارکردند وخود صمد گفت : بچه ها اگر کسی نامزدی  یا خلاصه کسی ر ا دارد که وقتی در ایران بوده قصد ازدواج با او را داشته بگوید تا ما نفر بفرستیم و او رابیاورد(مقطع وتاریخ این جریان را بیاد ندارم واینکه فلسفه دیگری در پشتش بوده،نمیدانم) . اگر در رده های بالا مثل فرمانده لشکر ویا تیپ چنین اجباری بوده ،اینجانب باز بی خبرم .
 همه حرف اینست که :
انصاف داشته باشیم !

م- ت اخلاقی
۴ مهرماه ۱۳۹۴

پنجشنبه، مهر ۰۲، ۱۳۹۴

م. ت. اخلاقی نکاتی در باره ی انقلاب ایدئو لوژیک بخش ۱۴




م. ت. اخلاقی
نکاتی در باره ی انقلاب ایدئو لوژیک بخش ۱۴



بعد از گوش دادن به مصاحبه آقای همنشین بهار با آقای اسماعیل وفا یغمائی در بحث انقلاب ایدئولوژیک بخش ۱۴ ،حقایق و وقایعی در ذهنم شروع به رژه رفتن کردند که خود را مسئول  دانستم،آنها را در نوشته ای مطرح کنم.



 بدون مقدمه شروع می کنم،واقعیتش هم اینست که نمیدانم از کجا شروع کنم،امّا به چند مقوله مطرح شده به عنوان یک شاهد در رابطه با ستوالات آقای همنشین بهار وپاسخهای آقای وفا یغمائی در این بخش ۱۴، گذرا به واقعیتهائی اشاره می کنم :



در رابطه با پایه های مشترک اندیشه های شخص آقای  مسعود رجوی با آیت الله ها فقط به ۲ نمونه اکتفا می کنم (اینکه بنایانگذاران و بالاخص محمدّحنیف نژاد به چنین اعتقاداتی ایمان داشته اند یا نه،شخصا بی خبرم ونمیدانم) .



الف : اعتقاد وایمان به استخاره ،

آقای مسعود رجوی در نشست قرارگاه بعد از عملیات پیرزومند چلچراغ بر صحنه حاضر شد ولحظه ای پس از شروع نشست گفت : "بچه ها راستش در رابطه با این عملیات نگران نتیجه بودم ،راستش( یا از شما چه پنهان) استخاره زدم وآیه.... آمد "  .(نام سوره یا آیه را از خاطر برده ام) .



ب : رساله عملیه ،



 در پایگاهی که در سال ۱۳۶۵- ۱۳۶۶ در پاکستان بودم ،روزی در ردیف جزوه ها وکتابهای نشر داده شده توّسط سازمان بهمراه دوست وهمرزم عزیزی که با هم توّسط پیک سازمان جهت پیوستن به ارتش وسازمان (قبل از عملیات چلچراغ) به این پایگاه آورده شده بودیم، به جزوه ای برخورد کردیم که عین رساله های عملیه آخوندی آداب وضو وغسل .........در آن توضیحات لازم واکید داده شده بود(این دوست عزیز وگرامی هم اکنون در آلبانی است وبخاطر زیر ضرب نبردن وی،از نام بردن ایشان معذورم) .

شخصا وبویژه این دوست وهمزندانی عزیز به مسئول پایگاه واز جمله فرد مسئول دیگری که موسی نام داشت اعتراض وتا حدّی درگیر شدیم که این دیگر چه مقوله ای است ؟



بحث ولایت فقیه .نایب الامامی :



الف : در سالهای دهه ۱۳۶۰ که رادیو مجاهد با پارازیت در داخل پخش می شد وهمچنین بارها در سخنرانیهای خود شخص مسعود رجوی همیشه به این جمله کوتاه اشاره می شد که"ولایت سفیانی" ، این جمله کوتاه در برابر "ولایت نبوی"(این کلمه به زبان آورده نمی شد،امّا محتوا اینرا می رساند) مطرح می شد .

ب : اگر درست بخاطرم مانده باشد پس از شرکت در جلسات امام زمان(پخش نوارها) یا شروع بحثهای انقلاب ایدئولوژیک پس از رشته عملیات مروارید (قضایای کویت،جنگ اول خلیج) بود که من سئوالات وابهام هائی را مطرح کردم که در یک نشست که مرا خواستند،فرمانده لشکر یا معاون فرمانده لشکر (فکر کنم آنموقع فرمانده لشکر خانمی به اسم خواهر فائزه بود که در ترکیه ترور شد) فردی به اسم محمّد رضا مرادی نصب که نام مستعارش برادر رسول بود به من گفت :

خمینی همه چیز را آلوده،لوث وخراب کرده،مسئله ای مثل مرجع تقلید،نایب امام زمان  وچند مورد دیگر،وسپس اضافه کرد که مسعود"مرجع تقلید" واقعی ماست .

 باید یاد آوری کنم که این شخص یعنی برادر رسول آدم بسیار مودب وافتاده ای بود .

یعنی به همه مقولات آخوندی مثل مرجع تقلید،ولایت فقیه وووو ایمان دارند،امّا معتقدند که آخوندها همه آنها را غصب و آلوده کرده اند .

- حسرت ولایت فقیه خوردن شخص مسعود رجوی

لازم به تاکید است که این حسرت"ولایت فقیه" خوردن شخص خود مسعود رجوی در ست بعد از دادن گزارشات برخی از رزمندگان ارتش  آزادیبخش به شیوه جنگیدن عدّه ای از نیروهای رژِیم در عملیات فروغ جاویدان به شخص مسعود رجوی بود که بیشتر گل کرد وسوراخ دعا را پیدا کرد، بعدا بین خودمان شنیدم که به او گزارش داده بودند که :

" عده ای از نیروهای پاسدار رژیم  به اسارت ما (رزمندگان ارتش) در آمدند ،از آنها خواسته بودند که بگویند"مرگ بر خمینی ،درود بر رجوی" که آنها فریاد زده بوند"مرگ بر رجوی ودرود بر امام خمینی" .

مسعود بر مبنای همین گزارشها بود که در نشست بعد از فروغ(بحث عبور از تنگه) این مسئله را تیز کردو گفت : نیروهای خمینی به خمینی(رهبرشان) وصل بودند وشما نه ،وعلّت ماندنتان در پشت تنگه همین بود،شما با پای رهبری  به نبرد با خمینی نرفتید .

 وبر همین تحلیل بود که همه را مقصر نرسیدن به هدف عملیات فروغ جاویدان یعنی عبور از "تنگه" و نرسیدن به تهران دانست . وباید یاد آوری کنم که در آنجا بود که خود متوّجه " نقش تقدّس رهبر" افتاد واز آنجا بود که شروع به تقدّس سازی خویش کرد (که بنظر اینجانب غیبت چند ساله ایشان هم در ادامه همان  استراتژی است ونه مسائل امنیتی) .

- استقلال عملی سازمان مجاهدین وشخص مسعود  رجوی،

بعد از اینکه اعلام شد که امام دجّالان یعنی خمینی ملعون بیمار است وبه درک واصل شدن او حتمی است ،ما همه به حالت آماده باش %۱۰۰ در آمدیم واگر اشتباه نکنم نیروهائی هم از خارج بسیج شدند . همه منتظر عملیات بودیم ،امّا "دجال" مرد و خبری از عملیات نشد .

نشستی برگزار شد که بخاطر مرگ خمیمی "دجال" پراز شادی و ولوله بود ،مسعود در آن نشست عین جمله زیر ر ا گفت :

" دق الباب کردیم ،"سیدالرئیس" یا صاحبخانه جواب نداد" .

آیا این استقلال عمل است ؟

- نمونه ای دیگر از اسقلال:

ما تقریبا در تمامی بخش های ارتش و بویژه در آشپزخانه ها تعدادی کارگر سودانی  داشتیم  که برخی از آنها تقریبا فارسی هم یاد گرفته بودند .در رشته عملیاتهای مروارید برخی از آنها (حدّ اقل در لشکر خودمان) در توپخانه حضور پیدا کردند و مسئولیت عملی شلیک توپ ۱۲۰ میلیمتری با آنها بود(در این رابطه در برخی از لشکرها تآترهای فکاهی هم به اجرا در آمد) .

- ازدواج مسعود رجوی با مریم قجر عضدانلو( همسر نفر شماره ۲ سازمان ورفیق شفیق مسعود رجوی ،یعنی آقای مهدی ابریشمچی) :

نکته : زمانی که در روابط بودم ومعترض به مسائلی ، بعد از اعتراضات به حقّ، " آر پی جی " خورده وبه رده عضو" تیم" تعدیل درجه پیدا کرده وسپس تسویه وتحت عنوان ماموریت، به اروپا !!؟؟؟ اعزام (تبعید) شدم . در این زمان یعنی در اواخر سال ۱۳۷۰ شمسی و اوایل  اگر اشتباه نکنم مارس ۱۹۹۲ با اینکه میدانستم مورد غضب قرار گرفته ام وتقریبا با آن دیدگاه در آن زمان عمل آنها را عادی و حقّ میدانستم ، نامه ای از سر جانسوزی برای شخص مسعود رجوی ارسال کرده  ودر ان به مسئله انقلاب ایدئو لوژیک زیاد پرداخته بودم . ودر آن نامه جمله زیر را که از زبان یکی از دوستان وهمزندانیم  "محمّد نانوائی"  که در عملیات فروغ خونش بر خاک ایران ریخت یاد آورشدم  که :

محمّد همیشه چه در زندان وچه در بیرون زندان می گفت :

مگر در اسلام  قانونی به اسم "صیغه خواهر برادری" وجود ندارد که دو نامحرم را بهم محرم و خواهر وبرادر می کند ؟

اگر چنین است پس چه ضرورتی دارد که حتما باید مریم زن مسعود رجوی بشود ؟و می گفت پشیزی من به این ازدواج اعتقاد ندارم . همه اش بازی است ،بازی .



توّجه : لعنت آدم وعالم بر من باد که اگر چنین مطالبی را از روی دشمنی شخصی یا غرض فردی  نسبت به  مسعود رجوی نوشته ام ،تمامی درد من  اینست که این همه فداکاری ودست آورد سیاسی را به کجا رساند وبه اعتقاد من همه دست آوردها را به خمینی و در جاهائی به شاه آلوده کرد وروح خمینی پلید را در گور شاد نمود، و ما را که مملو از آتش وعشق به مبارزه به میهن ومردم بودیم اینچنین در غربت خانه نشین کرد وهمه چیز را"تقی شهرام وارانه" از ما غصب نمود .

در آخر هم  ابتدا به رژِیم  ونیروهای  سرتا پا فساد وهرزه پیر "خمینی- خامنه ای " باید این جمله کوتاه را گفت که :

دلیلی نیست که اگر کسی از همسر نامرد یا نازن خویش بهر دلیلی واختلافی جدا شده ،به فکر کثیف وعلیلت خطور کند که به آغوش توی "هرزه پیر" روی خواهد آورد ،مگر اینکه از جنس خودت باشد ویا او را با عملکرد خویش همجنس تو کرده باشند .

وخطاب به پیروان فحّاش مسعود هم باید یاد آوری کرد که :

اگر هزاران بار منتقدین را به دشنام بکشید ،اگر فیش حقوقی وزارت اطّلاعات به کمک رژیم  حرام لقمه اسلامی ایران برایشان جعل وحتّی اثبات کنید ،تا آنجائی که"ناحقّی" نشود ،دست از روشنگری برنباید داشت  .چرا که با همان ایمانی که در زمان شاه ،جان برکف ،بر کف خیابانها فریاد آزادی زدند ،وسپس به دنبال خیانت این امام بی شرفان با تمام ایمان به چهره وریش او تف کرده وراه مبارزه با او را در پیش گرفتند وا ز همه چیز وهمه کس خویش گذشتند وبه دنبال وعدهای مسعود،با تمام ایمان به راه  او پا گذاشتند  واز هیچ چیز دریغ نکردند ،از روشنگری در رابطه با عملکردهای غلط  مسعود ،بدانید که کوتاهی نخواهد شد .



آدرس بخش ۱۴


م- ت اخلاقی

1 مهرماه ۱۳۹۴

دوشنبه، شهریور ۲۳، ۱۳۹۴

یاداشت و توضیح اقای پرویز یعقوبی

آقای پرویز یعقوبی، یاداشتی برای دریچه زرد و برای انتشار فرستاده است که ملاحظه میکنید



«بنام خدا»
با سلام و درود به مردم مقاوم و شرافتمند ایران . همه آزادگان جهان و تمام کسانی کهبرای رفع هر نوع سد تکامل،ظلم، ستم،و استثمار و جهالت...در سراسر گیتی می کوشند.
بدینوسیله عدم پیوستگی خود را به« سازمان مجاهدین خلق ایران(منشعبین از فرقه رجوی)» را ابراز می دارد.
از خداوند منان خواستارم تا همه ما رابه راه خود=«ان ربی علی صراط المستقیم»(1) هدایت فرماید. انشالله
مجاهد خلق پرویز یعقو بی
پاریس
14/9/2015
22/6/1394
1- همانا پروردگار من است بر راهی راست.سوره هود ایه
__________________________________________________________
 *در چند سایت اطلاعیه ای منتشر شده است لینک( اعلام پیوستگی منشعبین از فرقه رجوی به سازمان مجاهدین خلق ایران – برادر مجاهد پرویز یعقوبی (شماره ۵))که به این گمان دامن میزند که  عده ای به تشکلی بهمسئولیت آقای یعقوبی و یا بالعکس پیوسته اند آقای یعقوبی این یاداشت را در این رابطه نوشته است